با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید
به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين
وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد
و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
روزی به رهی دخترکی بود
خفن چون کبک ِ خرامان قدمی روی چمن صد جور مکمل به رخش مالیده از عزت ِ نفس ، سر به سما ساییده یک
مانتو به تن داشت چه گویم از آن از چهار طرف کوته و تنگ و چسبان بر روی سرش روسری ای بود ، عجب طولش به گمانم نرسد نیم وجب ! شلوارک برمودایی هم بر پا داشت آنجا که نباید بشود ، پیدا داشت آهسته به او گفتمش ای یار عزیز ای دختر ِ خوب و پاک و محجوب و تمیز این چیست به تن کرده ای و نیست لباس آراستگی یه چیز و مد چیز ِ جداس با عشوه بگفت پاسخم اوبا این حرف "اصلاح
نموده ام ز الگو ، مصرف" گر نیت صرفه جویی داری ای زن اصلا نکن این لباس را هم بر تن